هخامنشیان
هخامنشیان (۳۳۰ - ۵۵۰ پیش از میلاد) نام دودمانی پادشاهی در ایران پیش از اسلام
است. پادشاهان این دودمان از پارسیان بودند و تبار خود را به «هخامنش» میرساندند که سرکردهٔ خاندان پاسارگاد از خاندانهای پارسیان بودهاست.
هخامنشیان، در آغاز پادشاهان بومی پارس و سپس انشان بودند ولی با شکستی که کوروش بزرگ بر ایشتوویگو واپسین پادشاه ماد وارد آورد و سپس گرفتن لیدیه و بابل، پادشاهی هخامنشیان تبدیل به شاهنشاهی بزرگی شد. از این رو کوروش
بزرگ از نوادگان(شاه انشان کیمن،کوروش یکم،کمبوجیه یکم) را بنیانگذار شاهنشاهی هخامنشی میدانند.
به پادشاهی رسیدن پارسیها و دودمان هخامنشی یکی از رخدادهای برجستهٔ تاریخ باستان است. اینان دولتی ساختند که دنیای باستان را به استثنای دو سوم یونان زیر فرمان خود در آورد. شاهنشاهی هخامنشی را نخستین امپراتوری تاریخ جهان میدانند. پذیرش و بردباری دینی از ویژگیهای شاهنشاهی هخامنشی به شمار میرفت.
امپراطوری هخامنشیان به عنوان بزرگترین امپراطوری جهان از نظر جمعیت نام برده شده است. بیش از ۴۹ میلیون نفر از ۱۱۲
میلیون جمعیت جهان آن زمان در این امپراطوری زندگی میکردند.
خاویر آلوارز عیلام شناس معتقد است که آثار و نقشبرجستههای موجود نشان میدهد که هخامنشیان هنر خود را در بخش معماری و نقشبرجسته از عیلامیها آموختهاند.
کشور و سرزمین
پارسها مردمانی از نژاد آریایی هستند که از حدود سه هزار سال پیش از مبلاد مسیح به فلات ایران آمدهاند. پارسیان باستان
آنان از قوم آریایی پارس یا پارسواش بودند که در سنگنوشتههای آشوری از سده نهم پیش از زادروز مسیح، نام آنان دیده میشود. پارسها همزمان با مادها به بخشهای باختری ایران سرازیر شدند و پیرامون دریاچه ارومیه و کرمانشاهان جای گرفتند. با ناتوانی دولت ایلام، نفوذ خاندان پارس به خوزستان و بخشهای مرکزی فلات ایران گسترش یافت.
برای نخستین بار در سالنامههای آشوری سلمانسر سوم در سال ۸۳۷ پ. م، نام خاندان «پارسوا» در جنوب و جنوب باختری دریاچه ارومیه برده شدهاست. برخی از پژوهشگران مانند راولینسن بر این ایده هستند که مردم پارسواش همان پارسیها بودهاند. تصور میشود خاندانهای پارسی پیش از این که از میان درههای کوههای زاگرس به سوی جنوب و جنوب خاوری ایران
بروند، در این سرزمین، ایست کوتاهی نمودند و در حدود ۷۰۰ سال پیش از زادروز در بخش پارسوماش، روی دامنههای کوههای بختیاری در جنوب خاوری شوش در سرزمینی که بخشی از کشور ایلام بود، جای گرفتند. از سنگنوشتههای آشوری چنین بر میآید که در زمان شلمنسر (۷۱۳-۷۲۱ پ. م) تا زمان پادشاهیآسارهادون (۶۶۳ پ. م)، پادشاهان یا فرمانروایان پارسوا، پیرو آشور بودهاند. پس از آن در زمان فرورتیش (۶۳۲-۶۵۵ پ. م) پادشاهی ماد به پارس چیرگی یافت و این دولت را پیرو دولت ماد نمود.
مردم و خاندانها
هرودوت میگوید: پارسها به شش خاندان شهری و دهنشین و چهار خاندان چادرنشین بخش شدهاند. شش خاندان نخست عبارتاند از: پاسارگادیان، رفیان، ماسپیان، پانتالیان، دژوسیان و گرمانیان. چهار خاندان دومی عبارتاند از: داییها، مردها، دروپیکها و ساگارتیها. از خاندانهای نامبرده، سه خاندان نخست بر خاندانهای دیگر، برتری داشتهاند و دیگران پیرو آنها بودهاند.
بر اساس بنمایههای یونانی در سرزمین کمنداندازان ساگارتی (زاکروتی، ساگرتی) (همان استان کرمانشاه کنونی) مادیهای ساگارتی میزیستهاند که گونهٔ بابلی - یونانی شده نام خود یعنی زاگرس (زاکروتی، ساگرتی) را به کوهستان باختر فلات ایران دادهاند. نام همین خاندان است که در پیوند خاندانهای پارس نیز باشنده (موجود) است و خط پیوند خونی خاندانهای ماد و پارس از سرچشمهٔ همین خاندان ساگارتیها (زاکروتی، ساگرتی) است. خاندان پارس پیش از حرکت به سوی جنوب، دورانی دراز را در سرزمینهای ماد میزیستند و بعدها با ناتوانی دولت ایلام، نفوذ خاندانهای پارس به خوزستان و بخشهای مرکزی فلات ایران گسترش یافت و رو به جنوب رفتهاند.
بر اساس نوشتههای هرودوت، هخامنشیان از خاندان پاسارگادیان بودهاند که در پارس جای داشتهاند و سر دودمان آنها هخامنش بودهاست. پس از نابودی دولت ایلامیان به دست آشور بنی پال، چون سرزمین ایلام ناتوان شده بود، پارسیها از دشمنیهای آشوریها و مادیها استفاده کرده و انزان یا انشان را گرفتند.
این رخداد تاریخی در زمان چیشپش دوم شاه انشان پارس کیمن روی دادهاست. با توجه به بیانیه کوروش بزرگ در بابل، میبینیم او نسب خود را به شاه انشان پارس کیمن میرساند و او را شاه انزان میخواند.
پس از مرگ چیشپش(شاه انشان پارس کیمن)، کشورش میان دو پسرش «آریارمنه»، پادشاه پارس و کوروش که بعدها عنوان پادشاه پارسوماش، به او داده شد، بخش گردید. چون در آن زمان کشور ماد در اوج پیشرفت بود و هووخشتره در آن فرمانروایی میکرد، دو کشور کوچک تازه، ناچار زیر فرمان پیروز نینوا بودند. کمبوجیه فرزند کوروش یکم، دو کشور نامبرده را زیر فرمانروایی یگانهای در آورد و پایتخت خود را از انزان به پاسارگاد منتقل کرد. کوروش بزرگ ترین پادشاه هخامنشی است.
شاهنشاهان هخامنشی
مهمترین سنگنوشته هخامنشی از دید تاریخی و نیز بلندترین آنها، سنگنبشته بیستون بر دیواره کوه بیستون است. سنگنوشته بیستون بسیاری از رویدادها و کارهای داریوش یکم را در نخستین سالهای فرمانرواییاش که سختترین سالهای پادشاهی وی نیز بود، به گونهای دقیق بازگو میکند. این سنگنوشته عناصر تاریخی کافی برای بازسازی تاریخ هخامنشیان را داراست. و از آن میتوان استفادههای زیادی کرد.
به درستی که با باشندگی (وجود) فراوانی بنمایههای میانرودانی، مصری، یونانی و لاتین نمیتوان با تکیه بر آنها تبارشناسی درستی از خاندان هخامنشی، از هخامنش تا داریوش را به دست آورد. برای همین نوشتار سنگنوشته بیستون زمان مناسبی را در اختیار تاریخنگار میگذارد که در آن شاه شاهان، نوشته بلند خود را با تایید دوبارهٔ خویشاوندیش با خاندان شاهنشاهی پارسیان آغاز میکند و به آرامی پیشینیان خود را نام میبرد: ویشتاسپ، آرشام، آریارمنه، چیشپش و هخامنش. این تبارشناسی به شوندهای (دلایل) گوناگون زمانهای درازی نادرست دانسته شده بود. زیرا در این سیاهه (فهرست) نام دو نفر از شاهان هخامنشی که پیش از داریوش فرمانروایی میکردند، یعنی کوروش بزرگ و کمبوجیه یکم به چشم نمیخورد.
همین جریان موجب شدهاست که مفسران سنگنوشته نسبت به نوشتارهای سنگنوشته داریوش با شک و دو دلی نگاه کنند و او را غاصب پادشاهی هخامنشیان بدانند که با نوشتن این سنگنوشته تلاش داشتهاست برای مشروعیت بخشیدن به پادشاهی خود از نگاه آیندگان، تبارنامهی خود را دستکاری کند.
بر اساس نوشتههای هرودوت، گلنوشتهٔ نبونید، پادشاه بابل، بیانیهٔ کورش بزرگ (استوانه کورش)، کتیبه بیستون داریوش یکم، و سنگنوشتههای اردشیر دوم و اردشیر سوم هخامنشی، ترتیب شاهان این دودمان تا داریوش یکم، چنین بودهاست: (لازم به گفتن است درستی این جدول از هخامنش تا کوروش بزرگ جای تردید است).
- هخامنش
- ۱ چیشپش یکم
- ۲ کمبوجیه یکم
- ۳ کورش یکم
- ۴ آرسک
- شاخه اصلی:
- ۵ کوروش بزرگ (دوم)
- ۶ کمبوجیه دوم (پیروز مصر)
- ۷بردیا
- ۸ کوروش سوم
- ۹ کمبوجیه سوم
- شاخه فرعی:
- آریارمن
- ارشام
- ویشتاسپ
- داریوش بزرگ (یکم)
با بررسی کلی همهٔ بنمایهها میتوان به این گونه نتیجه گرفت. در یکچهارم نخست سده ششم پ. م، چیشپش، پسر هخامنش فرمانروایی پارس را به پسر بزرگترش آریارامنه داد، در حالی که پسر کوچکترش، کوروش یکم به فرمانروایی انشان گماشته شد. پس از مرگ آریارامنه، پسر وی آرشام جایگزین وی شد ولی پس از کوروش یکم، پسرش کمبوجیه یکم و پس از او نیز پسر وی کوروش دوم جانشین او شد. این رویدادها در میانهٔ سده ششم پیش از زادروز به رخ داد.
در این دوران، کوروش بزرگ توانست مادها را به پیروی خود در آورد و به افتخار و ثروت دست یابد. چندی پس، کوروش بزرگ بخشهای بزرگی از سرزمینهای خاورمیانه را به تصرف خود در آورد. پس از او نیز کمبوجیه راه پیروزیهای پدرش را ادامه داد و بر گستره شاهنشاهی هخامنشی افزود.
پادشاهی کورش بزرگ
هرودوت و کتزیاس، افسانههای باورنکردنی درباره زادن و پرورش کورش بزرگ (۵۳۹-۵۹۹ پ. م) بازگو کردهاند. اما آنچه از دیدگاه تاریخی پذیرفتنی است، این است که کورش پسر فرمانروای انشان، کمبوجیه دوم و مادر او ماندانا، دختر ایشتوویگو پادشاه ماد میباشد. در سال ۵۵۳ پ. م. کوروش بزرگ، همهٔ پارسها را علیه ماد برانگیخت. در جنگ بین لشکریان کوروش و ماد، چندی از سپاهیان ماد به کورش پیوستند و در نتیجه سپاه ماد شکست خورد. پس از شکست مادها، کورش در پاسارگاد شاهنشاهی پارس را پایهگذاری کرد، پادشاهی او از ۵۳۹-۵۵۹ پ. م. است.
کورش بزرگ که پادشاهی ماد را به دست آورد و برخی از استانها را به وسیله نیروی نظامی پیرو خود ساخت، همان سیاست کشورگشایی را که هووخشتره آغاز نموده بود، ادامه داد.
کورش بزرگ دارای دو هدف مهم بود: در باختر تصرف آسیای صغیر و ساحل دریای مدیترانه که همهٔ جادههای بزرگی که از ایران میگذشت به بندرهای آن میرسید و از سوی خاور، تأمین امنیت.
در سال ۵۳۸ پ. م. کورش بزرگ پادشاه ایران، بابل را شکست داد و آن سرزمین را تصرف کرد و برای نخستین بار در تاریخ جهان فرمان داد که هر کس در باورهای دینی خود و انجام آیین دینی خویش آزاد است، و بدینسان کورش بزرگ قانون سازگاری بین دینها و باورها را پایهگذاری کرد و منشور حقوق بشر را بنیان نهاد. کورش به یهودیان دربند در بابل، امکان داد به سرزمین یهودیه باز گردند که شماری از آنان به ایران کوچ کردند.
گسترش کشور و سرزمین
در جنگی که بین کورش بزرگ و کرزوس (همان قارون نامور که دایی مادر کورش یعنی ماندانا هم بود) پادشاه لیدیه در گرفت، کورش در «کاپادوکیه» به کرزوس پیشنهاد کرد که پیرو پارس شود. کرزوس این پیشنهاد را نپذیرفت و جنگ بینشان آغاز گردید. در نخستین برخورد، پیروزی با کرزوس بود. سرانجام در جنگ سختی که در «پتریوم» پایتخت هیتیها روی داد، کرزوس به سمت سارد فرار کرد و در آنجا بست نشست. کورش شهر را دوره کرد و کرزوس را دستگیر نمود. لیدیه گرفته شد و به عنوان یکی از استانهای ایران به شمار آمد. کرزوس از این پس مشاور بزرگ هخامنشیان شد. پس از گرفتن لیدی، کورش متوجه شهرهای یونانی شد و از آنها نیز، تسلیم بی اما و اگر را خواست که یونانیان نپذیرفتند. در نتیجه شهرهای یونانی یکی پس از دیگری گرفته شدند. رفتار کوروش با شکستخوردگان در مردم آسیای صغیر اثر گذاشت. کورش، گرفتن آسیای صغیر را به پایان رساند و سپس متوجه مرزهای خاوری شد. زرنگ، رخج، مرو و بلخ، یکی پس از دیگری در زمره استانهای تازه درآمدند. کورش از جیحون گذر کرد و به سیحون که مرز شمال خاوری کشور بود، رسید و در آنجا شهرهایی سختبنیاد، برای جلوگیری از یورشهای مردم آسیای مرکزی ساخت. کورش در بازگشت از مرزهای خاوری، عملیاتی در درازای مرزهای باختری انجام داد. ناتوانی بابل، به واسطه بیکفایتی نبونید، پادشاه بابل و فشارهای مالیاتی، کورش را متوجه آنجا کرد. بابل بدون جنگ شکست خورد و پادشاه آن دستگیر شد. کورش در همان نخستین سال پادشاهی خود بر بابل، فرمانی بر اساس آزادی یهودیان از بند و بازگشت به کشور و دوبارهسازی پرستشگاه خود در بیتالمقدس پخش کرد. او دیگر بردگان را هم آزاد کرد، و به گونهای بردهداری را از میان برداشت.
نام سرزمینهای وابسته، در سنگنوشتهای در آرامگاه داریوش که در نقش رستم میباشد، به تفصیل این گونه آمدهاست: ماد، خووج (خوزستان)، پرثوه (پارت)، هریوا (هرات)، باختر، سغد، خوارزم، زرنگ، آراخوزیا (رخج،افغانستان جنوبی تا قندهار)، ثتهگوش (پنجاب)، گنداره (گندهارا) (کابل، پیشاور)، هندوش (سند)، سکاهوم ورکه (سکاهای فرای جیحون)، سگاتیگره خود (سکاهای تیزخود، فرای سیحون)، بابل، آشور، عربستان، مودرایه(مصر)، ارمینه (ارمن)، کتهپهتوک (کاپادوکیه، بخش خاوری آسیای صغیر)، سپرد (سارد، لیدیه در باختر آسیای صغیر)، یئونه (ایونیا، یونانیان آسیای صغیر)، سکایه تردریا (سکاهای آن سوی دریا: کریمه، دانوب)، سکودر(مقدونیه)، یئونهتکبرا (یونانیان سپردار: تراکیه، تراس)، پوتیه (سومالی)، کوشیا (کوش، حبشه)، مکیه (طرابلس باختر، برقه)، کرخا (کارتاژ، قرطاجنه یا کاریه در آسیای صغیر).
مرگ کورش بزرگ
در اثر شورش ماساژتها که یک ایل ایرانیتبار و نیمهبیابانگرد و تیرهای از سکاهای آن سوی رودخانه سیردریا بودند، مرزهای شمال خاوری شاهنشاهی ایران مورد تهدید قرار گرفت. کورش بزرگ، کمبوجیه را به عنوان شاه بابل برگزید و به جنگ رفت و در آغاز پیروزیهایی به دست آورد. تاریخنویسان یونانی در داستانهای خود مدعی شدهاند که ملکه ایرانیتبار ماساژتها، تهمرییش او را به درون سرزمین خود کشاند و کورش در نبردی سخت، شکست خورد و زخم برداشت و بعد از سه روز درگذشت و اینکه پیکر وی را به پاسارگاد آوردند و به خاک سپردند. پس از مرگ کوروش بزرگ، فرزند بزرگتر او کمبوجیه به شاهنشاهی رسید.امپراطوری بزرگ هخامنشیان که بنیانگذار آن کوروش بزرگ از نواده شاه انشان کیمن-کوروش یکم-کمبوجیه یکم بود در سازمان جهانی یونسکو به بزرگترین و اولین امپراطوری جهان طبق اسناد به ثبت رسیده است.
البته گزنفون در کتاب خود مرگ کورش را طبیعی آن هم در پاسارگاد بیان میکند، همچنین تاریخ در مورد حجم این شورش اطلاعاتی به ما نمیدهد در ضمن باید توجه داشت که کورش در این زمان در سن بالایی قرار داشته و نیازی نبوده که پادشاه بزرگی چون کورش خود به میدان جنگ برود همانطور که در ۱۰ سال پایانی امپراطوری خود در هیچ جنگی حضور نداشته پس میتوان این احتمال را در نظر گرفت که کورش سرکوبی این شورش را به یکی از سرداران خود سپرده باشد و خود به میدان جنگ نرفته باشد.
بر اساس یکی از داستانها، کمبوجیه، هنگامی که قصد لشکرکشی به سوی مصر را داشت، از ترس توطئه، دستور کشتن برادرش بردیا را داد. در راه بازگشت کمبوجیه از مصر، یکی از موبدان دربار به نام گئومات مغ، که به بردیا مانند بود، خود را به جای بردیا گذاشته و پادشاه خواند. بر اساس یکی دیگر از داستانها، گئومات مغ با آگاهی از این که بردیا کیست، وی را کشته و سپس چون هممانند بردیا بود، به تخت پادشاهی نشست.
کمبوجیه با شنیدن این خبر در هنگام بازگشت، یک شب و به هنگام بادهنوشی خود را با خنجر زخمی کرد که بر اثر همین زخم نیز درگذشت (۵۲۱ پ. م.).
کمبوجیه در بازگشت از مصر مرد. ولی برخی دلیل مرگ وی را بیماری و برخی دیگر توطئه خویشاوندان میدانند اما روشن است که وی در راه بازگشت از مصر مردهاست ولی شوند (دلیل) آن تا کنون ناگفته به جای ماندهاست. پس از مرگ کمبوجیه کسی وارث پادشاهی هخامنشیان نبود.
بر اساس گفتهای کوروش بزرگ، در بستر مرگ، بردیا را به فرماندهی استانهای خاوری شاهنشاهی ایران گماشت. کمبوجیه دوم، پیش از رفتن به مصر، از آنجا که از احتمال شورش برادرش میترسید، دستور کشتن بردیا را داد. مردم از کشته شدن او خبر نداشتند و در سال ۵۲۲ پ. م. شخصی به نام گوماته مغ خود را به دروغ بردیا و شاه ایران نامید. چون مردم بردیا دوست داشتند و به پادشاهی او راضی بودند و از سویی هیچ کس از راز کشتن بردیا آگاه نبود، دل از پادشاهی کمبوجیه برداشتند و پادشاهی بردیا (گئوماتا) را با جان و دل پذیره شدند و این همان خبرهایی بود که درسوریه به گوش کمبوجیه رسید و سبب خودکشی او شد. برخی از تاریخنگاران نیز، کشته شدن بردیا را کار گئومات میدانند.
در نوشتارهای تاریخی از وی به عنوان بردیای دروغین یاد شدهاست. در کتیبه بیستون نزدیک کرمانشاه، گوماتهی مغ زیر پای داریوش بزرگ نشان داده شدهاست. داریوش شاه که از سوی کورش بزرگ به فرمانداری مصر برگزیده شده بود، پس از دریافتن این رخداد به ایران میآید و بردیای دروغین را از پای درآورده، به تخت مینشیند.
کارهای گوماته مغ سبب سوءظن درباریان هخامنشی شد که سرکردهٔ آنان داریوش، پسر ویشتاسب هخامنشی بود. هفت تن از بزرگان ایران کهداریوش بزرگ نیز در شمار آنان بود، توسط یکی از زنان حرمسرای گئوماتا که دختر یکی از هفت سردار بزرگ ایران و موفق به دیدن گوشهای بریده او شده بود، پرده از کارش برکشیدند و روزی به کاخ شاهی رفتند و نقاب از چهرهاش برگرفتند و با این خیانت بزرگ، او، برادرش و دوستان او را که به دربار راه یافته بودند، نابود کردند و به فرمانروایی هفت ماهه او پایان بخشیدند.
پادشاهی داریوش بزرگ
داریوش بزرگ (داریوش یکم) (۵۴۹-۴۸۶ پ. م.) سومین پادشاه هخامنشی (پادشاهی از ۵۲۱ تا ۴۸۶ پ. م.). فرزند ویشتاسپ (گشتاسپ) بود. ویشتاسپ، فرزند ارشام و ارشام پسر آریارمنا بود.
ویشتاسپ پدر او در زمان کورش، ساتراپ (استاندار) پارس بود. داریوش در آغاز پادشاهی با دردسرهای بسیاری روبرو شد. دوری کمبوجیه از
ایران چهار سال به درازا کشیده بود. گئومات مغ هفت ماه خود را به عنوان بردیا، برادر کمبوجیه بر
تخت نشانده و بینظمی و هرج و مرج را در کشور گسترش داد
«هرچه کردم به هر گونه، به خواست اهورامزدا بود. از زمانی که شاه شدم، نوزده جنگ کردم. به خواست اهورامزدا لشکرشان را
درهم شکستم و ۹ شاه را گرفتم... سرزمینهایی که شوریدند، دروغ آنها را شوراند. زیرا به مردم دروغ گفتند. پس از آن اهورامزدا این کسان را به دست من داد و با آنها چنان که میخواستم، رفتار کردم. ای آن که پس از این شاه خواهی بود، با تمام نیرو از
دروغ بپرهیز. اگر اندیشه کنی: چه کنم تا کشور من سالم بماند، دروغگو را نابود کن...».ه بود. در بخشهای دیگر کشور هم
کسان دیگر به دعوی این که از دودمان شاهان پیشین هستند، پرچم استقلال برافراشته بودند.
گفتاری که از زبان داریوش در کتیبه بیستون از این رویدادها آمده، جالب است و سرانجام همه به کام او پایان یافت. داریوش این پیروزیها را در همه جا نتیجهٔ خواست
پزشکی به نام دموک دس که در دستگاه اریتس بود و دربند به زندان داریوش افتاده بود، هنگامی که زخم پستان آتوسا دختر کورش و زن داریوش را درمان میکرد، او را واداشت که داریوش را به لشکرکشی به سرزمین یونان ترغیب کند. باید خاطرنشان ساخت که این پزشک، یونانی بود و داریوش او را از بازگشت به کشورش محروم کرده بود. دموکدس به ملکه گفته بود که خود او را بهعنوان راهنمای گرفتن یونان به داریوش بشناساند و بگوید که شاه با داشتن چنین راهنمایی، به خوبی میتواند بر یونان چیره شود. این پزشک یونانی خود را به همراه گروهی از پارسیان به یونان رساند و در آن جا به خلاف خواستهٔ داریوش، در شهر کرتن که میهن راستین او بود، ماند و دیگر به ایران نیامد و گروه پارسی که برای آشنا شدن با روزگار یونان و فراهم کردن زمینهٔ گرفتن آن دیار رفته بود، بینتیجه به میهن بازگشت. اهورامزدا میداند، میگوید:
داریوش پس از فرو نشاندن شورشهای درونی و سرکوبی شورشیان، دستگاههای کشوری و دیوانی منظمی درست کرد که براساس آن همهٔ کشورها و استانهای پیرو شاهنشاهی او بتوانند با یکدیگر و با مرکز شاهنشاهی مربوط و از دیدگاه سازمان اداری هماهنگ باشند.
لشکرکشی داریوش به اروپا: در زمانهای گوناگون تاریخی ایلهای آریایی سکاها در بخشهای گوناگون سرزمین پهناوری که از ترکستان تا کنارهٔ دانوب، در مرکز اروپا امتداد داشت، جای گرفته بودند. به طور کلی از دید شهرنشینی در پایهٔ پایینی بودهاند.
هرودت در گفتار یورش داریوش به سکاییه نوشتهاست که سکاها از جنگ با او دوری کردند و به درون سرزمین خود پس کشیدند و چون بیابان پهناوری در پیش پای آنها بود، آن قدر داریوش را بهدنبال خود کشیدند که او از ترس پایان خوراک بر آن شد به ایران برگردد. اما با اینکه در این یورش، پیروزی شاهانهای به دست نیاورد، سکاها را برای همیشه از یورش به ایران و ایجاد دردسر برای مردم شمال این آب و خاک منصرف ساخت.
گرفتن هند: داریوش متوجه پنجاب و سند شد. در سال ۵۱۲ پ. م. ایرانیان از رود سند گذشتند و بخشی از سرزمین هند را گرفتند. داریوش فرمان داد تا کشتیهایی بسازند و از راه دریای عمان به پنجاب و سند بروند. این دو سرزمین زرخیز و پرثروت برای ایران آن روز بسیار مهم بود. این چیرگی پارسیان در تاریخ هند، آغاز دوران تازهای گردید و سرنوشت هند را دگرگون ساخت.
داریوش جانشین خود را برگزید و هنگامی که آخرین زمینه چینیهای خود را برای جنگ مصر و یونان میدید پس از ۳۶ سال پادشاهی درگذشت. این رویداد در سال ۴۸۶ پ. م. بودهاست. آرامگاه داریوش یکم در چهار هزار و پانصد متری پارسه، در نقش رستم است.
در زمان او مرزهای سرزمینهای شاهنشاهی ایران از یک سو به چین و از سوی دیگر به درون اروپا و آفریقا میرسید.
وضع اجتماعی و اقتصادی در دوره هخامنشی
کورش در دوران زمامداری خود، از سیاست اقتصادی و اجتماعی عاقلانهای که کمابیش بر اساس خواستههای کشورهای
وابسته بود، پیروی میکرد. از این سخن او که میگوید: «رفتار پادشاه با رفتار شبان تفاوت ندارد، چنانکه شبان نمیتواند از گلهاش بیش از آنچه به آنها خدمت میکند، بردارد. همچنان پادشاه از شهرها و مردم همانقدر میتواند استفاده کند که آنها را خوشبخت میدارد.» و نیز از رفتار و سیاست همگانی او، به خوبی پیداست که وی تحکیم و تثبیت پادشاهی خود را در تأمین خوشبختی مردم میدانست و کمتر به دنبال زراندوزی و تحمیل مالیات بر کشورهای وابستهٔ خود بود. او در دوران کشورگشایی نه تنها از کشتن و کشتارهای وحشتناک خودداری کرد بلکه به باورهای مردم احترام گذاشت و آنچه را که از کشورهای شکستخورده ربوده بودند، پس داد. «بر اساس تورات، پنج هزار و چهار سد ظرف طلا و سیم را بهبنیاسراییل میبخشد، پرستشگاههای مردم شکستخورده را میسازد و میآراید.» و به گفتهٔ گزنفون، رفتار او به گونهای بوده که «همه میخواستند جز خواستهٔ او چیزی بر آنها حکومت نکند.» کمبوجیه با آنکه از کیاست کورش بهرهای نداشت و از سیاست آزادهٔ وی پیروی نمیکرد، در دوران توانمندی خود به گرفتن مالیات از مردم شکستخورده نپرداخت، بلکه مانند کورش بزرگ به گرفتن هدیههایی چند قانع بود.
منابع پژوهش درباره هخامنشیان
درباره دوره هخامنشیان سه گروه منبع کتبی که از نظر اعتبار، حجم و نحوه بیان بسیار متفاوت است، در دست است. این منابع عبارت است از: سنگ نبشتههای شاهان، گزارشهای کم و بیش مفصل نویسندگان یونانی و رومی و لوحهای بی شمار گلی با متنهای کوتاه و به ویژه لوحهای دیوانی تخت جمشید به زبان عیلامی.
برافتادن شاهنشاهی هخامنشی
شناخت تمدن ایران دوران هخامنشیان که تأثیری بنیادین بر دورانهای پسین گذاردهاست، برای شناخت جامع فرهنگ ایران گریزناپذیر میباشد. از نظر نام و عنوان، این درست است که شاهنشاهی بزرگ ماد دورانی دراز پایید و سپس جای خود را به شاهنشاهی هخامنشی سپرد، ولی نکته بسیار مهم آنکه شاهنشاهی هخامنشی چیزی جز تداوم دولت و تمدن ماد نبود. همان خاندانها و همان مردم، روندی را که برگزیده بودند با پویایی و رشد بیشتر تداوم بخشیدند و در پهنهای بسیار پهناور، آن را تا پایه بزرگترین شاهنشاهی شناخته شده جهان، گسترش دادند.
زمان ماندگاری شاهنشاهی هخامنشی، ۲۲۰ سال بود. فرمانروایی آنان در قلمرو شاهنشاهی – به خصوص در آغاز – موجب گسترش کشاورزی، تامین بازرگانی و حت تشویق پژوهشهای علمی و جغرافیایی نیز بودهاست. پایههای اخلاقی این شاهنشاهی نیز به ویژه در دورهٔ کسانی مانند کورش و داریوش بزرگ متضمن احترام به باورهای مردم پیرو و پشتیبانی از ناتوانان در برابر نیرومندان بودهاست، از دیدگاه تاریخی جالب توجهاست. بیانیه نامور (معروف) کوروش در هنگام پیروزی بربابل را، پژوهشگران یک نمونه از پایههای حقوق مردم در دوران باستان برشمردهاند.
هخامنشیان ۲۲۰ سال (از ۵۵۰ پیش از زادروز تا ۳۳۰ پیش از زادروز) بر بخش بزرگی از جهان شناختهشده آن روز از رود سند تا دانوب در اروپا و از آسیای میانه تا شمال خاوری آفریقا فرمان راندند. شاهنشاهی هخامنشی به دست اسکندر مقدونی برافتاد.امپراطوری بزرگ هخامنشیان که بنیانگذار آن کوروش بزرگ از نوادهشاه انشان کیمن-کوروش یکم-کمبوجیه یکم بود در سازمان جهانییونسکو به بزرگترین و اولین امپراطوری جهان طبق اسناد به ثبت رسیده است.
اشیاء و کتیبههای باستانی
- کتیبه داریوش بزرگ در کاخ آپادانای شوش
- کتیبه سه زبانه خشایارشا در ترکیه
- نقش برجسته سه سرباز کماندار سپاه جاویدان
- نگاره نبرد ایسوس
- سردیس سنگی آتوسا
- تکوک شیر غران
- کاسه طلایی با حکاکی خط میخی
- سنگنگاره پیشکشآوران تخت جمشید
- ارابه طلایی چهار اسب
- بازوبند طلایی بز و پرنده هما
- منشور حقوق بشر کوروش
- سرستون گاو دوسر کاخ آپادانا شوش
- نقش برجسته آجری شیر کاخ آپادانا شوش
- تکوک طلایی بز کوهی هگمتانه
نگارخانه
-
چشماندازی از خرابههای تختجمشید
-
خرابههای عمارت شاهنشاهی تختجمشید
-
دریک (سکهٔ) هخامنشی ۴۹۰ سال پیش از میلاد
-
ارابه طلایی هخامنشی
-
-
قطعات برشخوردهٔ زرین
-
تندیس زرین
-
اشیاء زرین و سیمین از گنجینهٔ آموی
-
سفال هخامنشی
-
ظرف ماهیشکل از جنس زر
-
سینی سنگی از تخت جمشید
-
سرستون به شکل گاو
-
نشان پرچم کوروش بزرگ. یافت شده در تخت جمشید
-
ریتون
-
طرحی از پارسه
-
سردیس شیر
-
تندیس سگی به نظر از نژادماستیف
-
مُهر استوانهای
-
نقشبرجستههای تخت جمشید
-
تالار آپادانا، سربازان مادی و پارسی
-
نوروز زرتشتی
-
عرضهٔ پیشکشها در تخت جمشید
-
نقشبرجستهٔ یک خنجر
-
چند سرباز پارسی — تخت جمشید
-
نشان پیکر بالدار حکاکی شده در تخت جمشید